گروه تعمیرکاران لپ تاپ

  • ۰
  • ۰

دنیای هنر رو بشناسید

«هنر چیست؟» (به روسی: Что такое искусство?)

 

کتابی است نوشته لئو تولستوی به سال ۱۸۹۷ که وی در آن به مبارزه با نظریات زیبایی شناسانه‌ای می‌پردازد که هنر را با اصطلاحاتی چون خوبی، حقیقت و بخصوص زیبایی تعریف می‌کنند. از نظر تولستوی هنر در زمان وی رو به فساد و انحطاط بود و هنرمندان نیز در سردرگمی و گمراهی بودند.«هنر چیست» نظریات زیبایی شناسانه‌ای را که در اواخر قرن هجدهم و در طول قرن نوزدهم به کمال رسیدند بسط می‌دهد و آراء واقع گرایانه (که از زمان افلاطون بنیان نهاده شد و به آراء تقلیدی به عنوان مهم‌ترین موضوع توجه دارد) و سطحی کسانی را که هنر و لذت را به هم پیوند می‌دهد نقد می‌کند.الحاقات تولستوی به نظریات موجود قالب سیلیکونی (که اهمیت احساس را در هنر مورد تأکید قرار می‌دهند) ارزش ارتباط مؤثر را محور بحث هنری خویش قرار می‌دهد که منجر به رد کردن هنر بد و جعلی می‌شود. زیرا این هنرها برای جامعه مضرند تا آنجا که توانایی مردم را برای تمیز دادن هنر خوب از بد تهدید می‌کنند.تولستوی هنر را از غیر هنر (هنر جعلی) جدا می‌کند. هنر باید یک ارتباط احساسی مشخص بین هنرمند و مخاطب ایجاد کند: طوری‌که مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین هنر واقعی باید ظرفیت لازم برای متحد کردن مردم از طریق ارتباط را داشته باشد. (بنابراین نامفهومی و غیرواقعی بودن ارتباط، هنری بی‌ارزش است.) این ادراک زیبایی شناسانه تولستوی را به این سمت برد که معیارهایی را که مشخص می‌کند دقیقاً کار هنر چیست، وسعت بخشد. او اعتقاد داشت که درک هنر شامل هرگونه فعالیت انسانی می‌شود که شخصی به وسیله نشانه‌های بیرونی از خود بروز داده و احساساتی را که قبلاً تجربه کرده نمایش می‌دهد. تولستوی برای این ادعا مثالی می‌زند: پسرکی که احساس ترس را پس از مواجهه با یک گرگ تجربه کرده، از تجربه‌اش برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران (به منظور وادار کردن آن‌ها به احساس حالتی که او تجربه کرده‌است) استفاده می‌کند. این مثال بسیار خوبی از کار هنر است. این هنر، به خاطر داشتن عنصر ارتباط، یک هنر خوب است زیرا واضح، آشکار و صادقانه‌است و حتی هنری فوق العاده‌است زیرا بر یک احساس (احساس ترس) متمرکز شده‌است.

 

اگرچه تأثیرگذاری نادرست یا غیرواقعی

 

"تنها معیار تشخیص هنر خوب از بد نیست"

  • بحث «هنر خوب در مقابل هنر بد» به دو جهت تفکیک می‌شود:
  • اینکه این مهم است که هرچه تأثیرگذاری بیشتر و قویتر باشد
  • هنر ارزشمندتر است. و یا اینکه تمرکز بر ماده اصلی
  • که این تأثیرگذاری را همراهی می‌کند مهم است.
  • این مطلب تولستوی را به سمتی پیش می‌برد
  • تا بررسی کند آیا این ارتباط احساسی به وجود آمده
  • ارزشمند هست یا خیر؟ او ادعا می‌کند که هنر خوب
  • احساسات برادرانه همگانی را پرورش می‌دهد.
  • اما هنر بد جایگزین آن می‌شود (و جلو آن را می‌گیرد.)
  • همه هنرهای خوب پیامی مسیحانه دارند. زیرا تنها مسیحیت
  • است که برادری حقیقی میان همه انسان‌ها را آموزش می‌دهد.

هرچند واژه «مسیحیت» تنها قسمتی از معنای کلمه را نشان می‌دهد. هنری که از طرف بالادستان و نخبگان تولید می‌شود تقریباً هیچگاه هنر خوبی نیست. زیرا طبقات بالاتر کاملاً حقیقت و سرچشمه مذهب مسیحیت را از دست داده‌اند. علاوه بر این هنری که برای طبقات بالاتر جذاب است، طبیعتاً احساساتی را که ویژه باورهای آن طبقه هست نشان می‌دهد. مشکل دیگری که در رابطه با هنر هست این است که هنر الگوهای قبلی مربوط به گذشتگان را دوباره تولید می‌کند که طبیعتاً این آثار از تعلیمات و معیارهای معاصر هنرمند که مبتنی بر آرمان‌های فرهنگی زمان و جایگاه او هستند ریشه نگرفته‌اند. به عنوان مثال هنر یونان قدیم با توجه به ارزشهایی که از اسطوره‌شناسی خود دریافت کرده بود، خصلتهایی را مانند مردانگی، قدرت، و شجاعت می‌ستود. اما تولستوی معتقد است که چون مسیحیت شامل همه این ارزش‌ها نمی‌شود (و حتی در مواردی همچون ارزشمند دانستن فروتنی و افتادگی در تضاد با اندیشه‌های یونانی است) ادامه پذیرش هنر قدیمی یونان برای مردم جامعه وی نامناسب و ناکارآمد است.


زمانی در دنیای غرب، بحث جنجال‌برانگیز

 

آیا زیبایی، جزء ذات هنر است یا خیر؟»، مطرح شد. عدّه‌ای معتقد بودند که اساساً هنر، تجربه زیباشناختی بشر از جهان است و برخی دیگر، براین باور بودند که هنر، تجربه‌ای از زیبایی‌ها و زشتی‌های جهان است. امّا باید درنظر داشت اگر هنر، تنها وسیله‌ای برای کسب لذّت و نشان دادن زیبایی باشد، بسیاری از آثار هنری ارزشمند (که به‌عنوان نمونه، فقر و تبعیض یا جنگ و مرگ و آوارگی را به تصویر می‌کشند)، از دایره هنر، خارج خواهند شد.گروهی دیگر از پیروان اخلاق، هنر را وسیله‌ای برای ارتقای کمالات بشر و کسب فضیلت و معنویت والای انسانی دانسته‌اند. به‌گفته لئو تولستوی: هنر، صرفاً تولید آثار دلپذیر نیست. مهم‌تر از همه، لذّت نیست؛ بلکه وسیله ارتباط انسان‌هاست برای دوام حیات بشر و برای سیر به سوی سعادت فرد و جامعه انسانی. پس ضروری و لازم است؛ زیرا افراد بشر را با برانگیختن احساساتی یکسان، به‌یکدیگر پیوند می‌دهد». [۳]
هنرمند، با ذهن پویای خویش، آثاری تازه می‌آفریند تا دریچه‌ای از دنیایی متفاوت را در مقابل چشم بینندگان بگشاید. هر جامعه‌ای می‌تواند از طریق بهره‌گیری از هنر خوب و سالم، با وجود تفاوت‌های زبانی و فرهنگی، با همه مردم دنیا و در همه زمان‌ها، ارتباط و پیوند برقرار کند و با زبان هنر (که زبان مشترک و قابل فهم همگان است)، به زندگی در جهان هستی (که جلوه‌ای از ذات حق است)، معنا و مفهومی عمیق ببخشد.
تولستوی، هنر و ادبیات را از عالی‌ترین تجلیات جمال الهی و به‌وجود آورنده عالی‌ترین لذّت‌های روحی و معنوی برای انسان، تعریف می‌کند.[۴]
نظامی (شاعر نامدار ایرانی)، شاعران را پیشرو و راهنمای عالم بشریت دانسته و مرتبه والایی به آنان نسبت داده و مقام آنان را پس از پیامبران خدا می‌داند و می‌گوید:

 

پیش و پَسی یافت صفِ کبریا پس، شعرا باشد و پیش، انبیا.

 

کانت، شاعری را والاترینِ هنرها می‌پندارد و می‌گوید: شعر، غذای روح و فکر آدمی و آموزنده است». [۵]


در پایان، می‌توان چنین گفت که هنر و ادبیات، در تمامی اهداف و رسالت‌ها، دارای ویژگی‌های مشترک و یکسانی هستند و هیچ حدّ و مرزی، آنها را از هم جدا نمی‌کند و شاید بتوان گفت که در اصل، ادبیات، بخشی از هنر است؛ امّا آن بخشی است که به‌خاطر گستردگی زیاد، تا حدّی استقلال یافته و در نهادهای رسمی آموزش (مدارس، دانشگاه‌ها و...) ، جدا بررسی می‌شود، در حالی که از نظر ماهیت، (چنان که ارسطو تصریح کرده است) در شمار هنرهاست. ادبیات، هنر کلامی است، در برابر هنرهای دستی، تصویری ـ تجسّمی، صوتی و....واژه ی استتیک را زیباشناسی معنا کرده اند و بحث زیباشناسی همواره توسط دو گروه پی گیری می شود .

1 . فلاسفه، که در خصوص شناخت هنر و ارایه ی تفسیری از آن به صورت عام و کلی به مباحث نظری و ارایه ی تئوری و سبک شناسی در مورد آن می پردازند .

2 . هنرمندان و منتقدان، که همیشه سعی می کنند به هنر به صورت موردی و در مصادیق خاص و منحصر به فرد بپردازند .

موضوع اصلی علم زیباشناسی، دادن پاسخ به این سؤال است که

 

«هنر چیست؟»

 

عده ای می گویند: «هنر زیبایی است » و از ویژگی های عامی که همه برای هنر نام می برند، «ویژگی زیبایی آن است » یا «هر چیز که ساخته ی آدمی و زیبا باشد» . سؤال دیگری که مطرح می شود، این است که «زیبایی چیست؟»زیبایی هر چیزی است که آدم را به خود جذب می کند و انسان خواهان تکرار دیدن یا شنیدن آن است . زشتی در مقابل زیبایی . زشت هر چیزی است که از دیدن دوباره ی آن دوری می کنیم و کراهت داریم .اشکال این تعریف از هنر این است که تمام ماهیت و چیستی هنر را به واکنش مخاطب واگذار می کند . واکنش مخاطب موضوع مهمی است، اما تنها عامل ارزش گذاری یک اثر هنری نیست .گروهی دیگر معتقدند که هنر هر آن چیزی است که وسیله ی پالایش، والایی و اعتلای روح آدمی بشود; یعنی هنر را صرفا هنر اخلاق گرا می دانند و هنر خود را هنری می دانند که به اثر گذاری های مثبت اجتماعی، اخلاقی، آموزشی، تربیتی و . . . منجر شود . طرفداران این نظریه از شعار «هنر برای اجتماع » جانب داری می کنند .

 

اشکال این تعریف نیز این است که اخلاقیات و مسایل اجتماعی

 

در همه ی هنرها به یک اندازه کاربرد ندارد که بتوان از آن به عنوان یک معیار جامع برای سنجش آثار هنری استفاده کرد . مثلا در شعر یا رمان یا سینما، میزان اخلاق گرایی با هنری مثل خط یا معرق بسیار متفاوت است .تعریف دیگری از هنر وجود دارد که می گوید: هنر نسخه برداری از اصل طبیعت است و هر چه در طبیعت وجود دارد، می تواند در هنر هم مصداق داشته و ارزشمند باشد . مثلا هوی و هوس، هوای نفس، میل به جنایت و خون ریزی و دیگر صفات زشت و ناپسند چون وجود دارند، می توانند آزادانه به تصویر کشیده شوند و عینا مثل یک هنر مقدس قابل احترام و تحسین باشند، چون آیینه ی تمام نمای حقیقت و واقعیت ها هستند .

  • تعریف چهارم می گوید: هنر بیان احساس و عاطفه ی آدمی و برداشت
  • او از زندگی و جهان هستی است .
  • اشکال کلیه ی این تعاریف این است که یک وجه یا صفت از هنر
  • را در نظر می گیرند و از باقی مسایل چشم پوشی می کنند
  • . هنر در واقع ترکیبی از تمام این معانی است و تعریفی عام را شامل می شود .
  • پس از موضوع تعریف هنر، بحث دیگری که مطرح می شود
  • تاریخ فلسفه ی هنر است . این بحث از یونان باستان و افلاطون
  • آغاز و با آرا و عقاید ارسطو ادامه می یابد . بسیاری از اصول امروزی
  • هنرهای مختلف و قاعده و قانونمندی ها در این باره از کتاب بوطیقای ارسطو گرفته شده است .
  •  

چرا به هنر گرایش پیدا می کنیم؟


مردم در اوقات فراغت کتاب می خوانند، داستان و رمان می خوانند، فیلم می بینند، سینما می روند، به سفر و دیدن مناظر طبیعی می روند و یا به موزه ها و آثار هنری، تئاتر یا موسیقی روی می آورند . واقعا چرا مردم این کارها را انجام می دهند؟ ! چون از انجام دادن این کارها لذت می برند و برای این کار حاضرند وقت و سرمایه ی خود را هزینه کنند و علاوه بر دیدن و احساس عاطفه ی شخصی، مایلند راجع به آن حرف بزنند و نظر خود را به صاحب اثر یا دیگران بگویند .

 

در خصوص زیبایی شناسی آثار هنری چهار نظریه ی اصلی وجود دارد:

 

1 . ویژگی خاص شاه کارهای هنری; 2 . نسخه برداری و اقتباس جالب از طبیعت; 3 . زیبایی در فرم و تکنیک; 4 . زیبایی در مفهوم و محتوا .

گاه کسی در اثر جوشش یک استعداد درونی شاه کار خاصی را در شرایطی که تحت الهام و حالات خاص روحی و روانی بوده خلق کرده، به نحوی که امکان تجربه ی مجدد آن، نه برای دیگران که حتی برای خود او نیز وجود ندارد .در تعریف دوم، نسخه برداری در داستان نویسی به این صورت است که ما عینا شخصیت و الگوی رفتاری کسی را در داستان کپی کنیم، به نحوی که حتی با وجود تغییر نام و بعضی تغییرات جزیی، دیگر همه بدانند که این تیپ یا شخصیت یادآور کیست و از روی چه کسی الگوبرداری شده است .در آثار هنری معمولا هنرمندان در ترسیم چهره و رفتار این فرد تغییرات زیادی می دهند، به نحوی که مردم فریب می خورند و رد شخصیت واقعی را گم کرده و وجود و حضور این شخص را باور می کنند و این نیست مگر با تمرین و ممارست بسیار و پرداختن بسیار به جزییات و خاص کردن شخصیت، به نحوی که نتوان برای او مشابهی پیدا کرد، اگر چه نماینده ی تیپ خاصی از افراد اجتماع باشد .لذت مطالعه ی یک اثر هنری، لذتی است که از کشف و شهود به خواننده دست می دهد . نویسنده یک نقال و روایتگر صرف نیست که مخاطب را به جادوی کلام افسون کند و راه را برتخیل و تعقل او ببندد و تمام عقاید و نظریات و فلسفه ی خاص خود را به ذهن مخاطب تحمیل کند و مستقیما به او خط بدهد و بایدها و نبایدها را به او تاکید کند و او را در منگنه ی بسته ای تحت فشار عقاید و آرای خود و شست و شوی مغزی قرار دهد . تنها در صورت برانگیختن حس کنجکاوی و برانگیختن توجه و احساس هم ذات پنداری با شخصیت هاست که یک اثر را تا آخر ادامه داده و از خواندن آن لذت می بریم و کار را به دیگران نیز معرفی می کنیم .

 

اگر زندگی شخصیت ها و الگوبرداری هنرمند

 

از زندگی انسان های واقعی، باورپذیر، منطقی و جذاب نباشد، به نظرمان داستان ضعیف و ناقص خواهد بود . همین طور اگر بتوانیم از اول داستان، منظور نویسنده را بخوانیم و بتوانیم آخر و عاقبت کار شخصیت ها و ماجرای داستان را حدس بزنیم .در زندگی حقیقی، آدم های خسیس، حسود، دروغ گو، متقلب و ریاکار وجود دارند . دختران زیبایی که قربانی فقر خانواده می شوند، زن های جوانی که برای بهبود زندگی و امرار معاش بهتر خانواده، خود را به آب و آتش می زنند و کودکان یتیمی که می کوشند از آینده برای خود یک قصه ی امیدوارکننده بسازند . همه ی ما این نوع داستان ها را به چشم خود دیده و با قهرمان های اصلی آن حرف زده و حتی گاه موضوع را برای یک همکار یا دوست نیز تعریف کرده ایم، اما دو روز بعد دیگر هیچ خاطره ای از آن نداشته ایم .

تفاوت یک هنرمند با یک انسان عادی شاید در همین جا باشد . هنرمند از حادثه الگو می گیرد، آن را با عواطف بسیار رقیق و احساسات و مکنونات قلبی خود پرورش می دهد و داستانی از آن می سازد که وقتی آن را می خوانیم از درک و دریافت احساس و تجربه ی یک زندگی تازه و آشنایی با شخصیتی منحصر به فرد لذت می بریم و به یاد نمی آوریم که ما هم با آن فرد برخورد کوچکی داشتیم . در این جاست که هنر انواع و اقسام گوناگونی پیدا می کند . اگر دوست نویسنده ی ما یک هنرمند راستین، اخلاق گرا و آرمان طلب باشد، داستان را به نحوی خاص خواهد نوشت که دل هر انسان صاحب دردی در سینه بلرزد و تا آخر عمر هر وقت با چنین شخصی مواجه شد، به وظیفه و تکلیف انسانی و شرعی خود عمل کند . اما یک نویسنده ی بازاری و نویسنده ی کارهای عامه پسند، تجاری و سرگرم کننده فقط درحدی به داستان خواهد پرداخت که به نیاز اولیه ی او در مورد دانستن پاسخ دهد و برایش سرگرمی ایجاد کند . این نوع کتاب ها شاید حتی ارزش یک بار خواندن را نیز نداشته باشند و به زحمت بتوان آن ها را تحمل کرد .

هنرها عواطف را برمی انگیزند و در بسیاری موارد ما خود را به جای قهرمان ماجرا احساس کرده با او هم دردی یا هم ذات پنداری می کنیم و در ساعاتی از کتاب به جایش زندگی می کنیم . درد و رنج او ما را محزون می کند و نمی توانیم از چکیدن اشک ها خودداری کنیم .

عواطف و حالات روحی ما معمولا در رفتارهای خاصی نمود پیدا می کنند . مثلا یک آدم افسرده با قدم های نامنظم و شانه های آویخته و بی حال، بی هدف قدم می زند، یا یک آدم سوگوار غم و رنج خود را با گریستن، خود آزاری و شور و سر و صدا نشان می دهد .

احساسات و عواطف و کلمات مربوط به آن ها اغلب جا به جا می شوند و به اشتباه به کار برده می شوند . دوست داشتن، محبت، مهربانی، نرم خویی، عشق و وفاداری اغلب دچار این مساله می شوند . ابراز علاقه یا احترام، به عشق تعبیر می شود و یا . . . .
 

  • ۱. ادبیات چیست؟، ژان پل سارتر، مترجم: ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، تهران: کتاب زمان، ۱۳۷۰.
  • ۲. معنی ادبیات، علیرضا حافظی، تهران: نیلوفر، ۱۳۷۰.
  • ۳. معنی زیبایی، اریک نیوتن، مترجم: پرویز مرزبان، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۰.
  • ۴. معنی هنر، هربرت رید، مترجم: نجف دریا بندری، تهران: کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۸.
  • ۵. چشم‌اندازی از ادبیات و هنر، رنه ولک و آستین وارِن و ادوارد مورگان فوستر، مترجم: غلامحسین یوسفی و محمّدتقی (امیر) صدقیانی، تهران: معین، ۱۳۷۰.

هنر چیست اثر تولستوی از جمله آثار کلاسیک در فهم معنا و چیستی هنر است. علی چنگیزی در وبلاگ جامعه کهنه گزیده هایی از این کتاب را آورده است. برای آنانکه مجال یا حوصله مطالعه کامل این اثر را ندارند خواندن این گزیده خود نعمتی است. کاش خلاصه ای از تمام آثار بزرگ در شبکه اینترنت به زبان فارسی موجود بود تا می توانستیم دانشجویان را به راحتی ترغیب به خواندن این آثار کنیم. بخصوص اینکه امروز وقت هم محدود است و نوشته های خوب بسیار و نامحدود. آنان که دستی بر قلم دارند تهیه اینگونه خلاصه را کار کم ارزشی ندانند و بخصوص به جنبه های آموزشی آن بیناندیشند. کاش برخی وبلاگ نویسان که وقت خود را صرف نوشتن چیزهای کم ارزش می کنند به اینکار می پرداختند که متن های خلاصه ای از اثار بزرگ تهیه می کردند. البته اگر توان اینکار را دارند.
 

برای این که هنر را دقیقا تعریف کنیم، پیش از همه لازم است که به آن، همچون یک وسیلة کسب لذت ننگریم، بلکه هنر را یکی از شرایط حیات بشری بشناسیم.

(زیرا اگر هنرها «فراهم آورندة لذت برای آفریننده و تاثیر لذت بخش جهت بینندگان و شنوندگان باشند، و برای آن‌ها متضمن هیچگونه سود شخصی نباشد، شعبده‌بازی و حرکات ژیمیناستیک و فعالیت‌های دیگر را که سازندة هنر نیستند، می‌توان هنر شمرد و برعکس، بسیاری از موضوعات دیگر را که از آن‌ها تاثرات ناگوار می‌گیریم. –مثلا منظرة غم‌انگیز و آمیخته به‌شقاوتی را که در توصیفی شاعرانه می‌ینیم...و بی‌گفت و گو اثری هنری است- بایستی هنر نشمرد.»)

آنگاه که به زندگی این چنین نگریستیم، ناگزیریم که هنر را یکی از وسایل ارتباط میان انسان‌ها بدانیم.

هریک از محصولات هنر، این نتیجه را دارد که گیرندة تاثیر آن محصول هنری، با به‌وجود آورندة هنر، و با تمام کسانی که در عصر او، پیش او، و یا بعد از او همان تاثیر هنری را گرفته‌اند و یا خواهند گرفت، رابطة خاصی پیدا می‌کند.

به همان‌سان که سخن افکار و تجربیات انسان‌ها را انتقال می‌دهد و برای اتحاد و همبستگی افراد و تجربیات انسان‌ها را انتقال می‌دهد و برای اتحاد و همبستگی افراد وسیله‌ای به‌شمار می‌رود، هنر نیز چنین کاری را انجام می‌دهد. صفت ویژة این وسیلة ارتباط که آن را از وسیلة دیگر، یعنی سخن، متمایز می‌سازد، این است که انسان به یاری «کلام» افکار خویش و توسط هنر احساسات خود را به دیگری انتقال می‌دهد.

فعالیت هنر، بر بنیاد این استعداد انسان قرار دارد که انسان، با گرفتن شرح احساسات انسان دیگر، از راه شنیدن یا دیدن، می‌تواند همان احساسی را که شخص بیان کننده و شرح دهنده تجربه کرده بود، وی نیز همان احساس را تجربه نماید.

بر این خاصیت انسان‌ها، یعنی پذیرفتن سرایت احساسات انسان‌های دیگر است که فعالیت هنر بنیان دارد.

هنر آنگاه آغاز می‌گردد که انسانی، با قصد انتقال احساسی که خود آن را تجربه کرده است، آن احساس را در خویشتن برانگیزد و به یاری علائم معروف و شناخته شدة ظاهری، بیانش کند.

لحظه‌ای که به بینندگان و شنوندگان، همان احساسی که به مصنف دست داده است، سرایت می‌کند، همان لحظه هنر را در اختیار خود داریم.

فعالیت هنر یعنی: انسان احساسی را که قبلا تجربه کرده است، در خود بیدار کند و با برانگیختن آن به وسیلة حرکات و اشارات و خط‌ها و رنگ‌ها و صداها و نقش‌ها و کلمات؛ به نحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس را تجربه کنند، آن را به سایرین منتقل سازد.

هنر یک فعالیت انسانی و عبارت از این است که: انسانی آگاهانه و یه‌ یاری علائم مشخصة ظاهری، احساساتی را که خود تجربه کرده است، به دیگران انتقال دهد، به طوری که این احساسات به ایشان سرایت کند و آن‌ها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از همان مراحل حسی که او گذشته است، بگذارد.https://dailies.gov.af/anis/%D9%87%D9%86%D9%80%D9%80%D8%B1-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D9%80%D8%AA/

هنر...لذت نیست، بلکة وسیلة ارتباط انسان‌هاست. برای حیات بشر و برای سیر به سوی فرد و جامعة انسانی، موضوعی ضروری و لازم است، زیرا افراد بشر را بااحساساتی یکسان به یکدیگر پیوند می‌دهدبه جای آن فعالیت هنر که هدفش انتقال احساسات عالی‌تر بود،...فعالیتی پدید آمده است که مقصودش اعطای بزرگترین لذت، به جماعت معینی از انسان‌هاست. و بر همین اساس، از حوزة عظیم هنر، تنها آن قسمت مجزا شد و عنوان هنر یافت که به گروه مخصوصی لذت می‌بخشید.

  • ...این مسخ هنر، خود هنر را نیز تضعیف کرد و تقریبا تا سرحد انهدام تحلیل برد.
  • نخستین نتیجة تجزیة هنر این بود: هنر از مضامین اختصاصی و بی‌حد متنوع و عمیق (انسانی) خویش محروم شد.
  • نتیجة دوم این بود: هنر که به هیچ کس جز دستة کوچکی از مردمان، توجه نداشت،
  • زیبایی شکل را از دست داد و مصنوعی و پیچیده و مبهم شد.
  • نتیجة سوم، یا نتیجة بزرگ آن این بود که: خلوص و بی‌ریایی خود را از دست داد و فرضی و استدلالی شد.
  • محصول حقیقی هنر، فقط آن است که احساسات نو را، آن چنان احساساتی را که تاکنون انسان‌ها تجربه‌اش ننموده‌اند انتقال دهد.

 

 

هنر...هر اندازه که بیشتر به محدودیت و انحصار گراییده است، در همان حال بغرنج‌تر و مبهم‌تر و مصنوعی‌تر شده است.مضامین این هنر [منحط] که روز به روز محدوتر شده است، سرانجام به مرحله‌ای رسیده است که در نظر هنرمندان طبقات ممتاز، همه چیز گفته شده است و چیز تازه‌ای باقی نمانده است تا گفته شود. از این رو، برای آن که هنر را تازگی بخشد، در جست و جوی شکل‌ها و قالب‌های تازه برمی‌آیند.هنر فاسد ممکن است برای عده‌ای قابل فهم باشد، ولی هنر خوب، همیشه برای همة مردم قابل درک است..اظهار می‌دارند برای فهمیدن آثار هنری لازم است آنها رابارها، بخوانیم و ببینیم و بشنویم. ولی معنی این کار، توضیح دادن و بیان کردن نیست، بلکه تربیت است و مردم را برای بدترین کارها نیز می‌توان تربیت کرد.ممکن است نطقی که به زبان چینی بیان شده است، زیبا باشد، ولی برای من، اگر زیان چینی ندانم، نامفهوم خواهد بود. لیکن محصول هنر را این حقیقت مسلم، از دیگر کوشش‌های معنوی ممتاز ساخته است که زبان آن را همه می‌فهمند و به همه بی‌تفاوت، سرایت می‌کند.

سرشک و خندة مرد چینی، به اندازة اشک و خندة مرد روسی به من سرایت می‌کند.

...موضوعات بزرگ هنری، فقط به این دلیل بزرگ است که قابل فهم و ادراک همگان است.

کار هنر این است: آنچه را که ممکن است در قالب استدلال و تعقل، نامفهموم و دور از دسترس باقی بماند، مفهوم سازد و در دسترس همة مردم قرار دهد. معمولا، وقتی انسان تاثیری را که حقیقتا هنری است، می‌گیرد، تصور می‌کند این حالت را قبلا در خود احساس می‌کرده، اما از بیان آن عاجز بوده است.

 

11

هنر ملی، فقط به وجود می‌آید که انسانی از زمرة تودة مردم، ضرورت انتقال احساس نیرومندی را که خود تجربه کرده است، دریابد.

لیکن ایجاد هنر طبقات دولتمند، نه به این جهت است که هنرمند ضرورت آن را احساس می‌کند، بلکه سبب اصلی پیدایش آن این است که افراد طبقات عالیه، خواستار سرگرمی و تفریح‌اند و برای این کار مزد کافی نیز می‌دهند.

افراد طبقات ثروتمند از هنر خواستار انتقال احساساتی هستند که مورد پسند ایشان باشد و هنرمندان نیز می‌کوشند این خواست‌ها را برآورند. ولی ارضای این خواهش‌ها بس دشوار است. زیرا دولتمندان که عمر خویش را با تن پروری و عشرت به سر می‌برند، پیوسته از هنر، سرگرمی‌های تازه می‌طلبند. این را نیز باید گفت که آفریدن هنر، گرچه از نوع پست‌ترین هنرها باشد، به خواهش دل امکان‌پذیر نیست.

از این‌رو، هنرمندان برای اقناع تمایلات افراد طبقات عالیه، ناگزیر از ابداع شیوه‌هایی بودند که به یاری آن‌ها موضوعاتی شبیه هنر به وجود آورند.

...لیکن «تاثیر هنری» یعنی «سرایت» فقط آنگاه به وجود می‌آید که نویسنده با روش مختص به خود، احساسی را که آزمایش و تجربه کرده باشد...به دیگران انتقال دهد....برای به وجود آوردن موضوع حقیقی هنری، شرایط بسیار لازم است:مرد هنرمند باید بر سطح رفیع‌ترین جهان‌بینی عصر خویش جای داشته باشد و احساسی را تجربه کرده باشد و رغبت و اشتیاق و فرصت انتقال آن را داشته باشد و نیز در یکی از انواع هنر، خداوند استعداد باشد.هنر در جامعة ما، تا آن حد تباه شده است که هنر بد، نه تنها هنر خوب به شمار می‌رود، بلکه مفهوم خود هنر نیز از میان رفته است. از این رو، برایآن که سخن از هنر جامعة خود گوییم، پیش از همه لازم است که هنر حقیقی را از تقلبات هنری جدا کنیم.

علامتی که هنر واقعی را از تقلبات هنری تفکیک می‌کند، این شاخص تردید ناپذیر است: مسری بودن هنر.

اگر انسانی به هنگام خواندن و دیدن و شنیدن اثر انسان،... حالت روحی خاصی را دریابد که او را با سازندة اثر و افراد دیگری که مانند او، موضوع هنر را دریافته‌اند، متحد سازد، موضوعی که چنین حالتی را به وجود می‌آورد، موضوع هنری است.

خصوصیت اساسی احساسی هنری این است که دارندة آن به حدی با هنرمند متحد می‌شود که موضوع مورد ادراک خود را ساخته و پرداختة خود می‌پندارد و دیگری را سازندة آن نمی‌داند. در نظر وی، آنچه این موضوع بیان می‌کند، همان است که او از مدت‌ها پیش، خود می‌خواسته است بیان کند.محصول حقیقی هنر، این تاثیر را دارد که در شعور ادراک کننده، حد فاصل میان او و هنرمند، نه تنها بین او و هنرمند، بلکه بین او و همة کسانی که در حال ادراک همان محصول هنر هستند، از میان برمی‌خیزد. در این آزادی شخصیت، یعنی رهایی شخصیت انسان منفرد از قید عزلت و تنهایی و در این اختلاط و اتحاد شخصیت فرد با شخصیت افراد دیگر است که نیروی اساسی جذبه و صفت برجستة هنر نهفته است.http://tamirkaran.blog.ir/

هنرمند بایستی برای بیان احساسی که انتقال می‌دهد، یک ضرورت باطنی احساس کند.

از لحاظ محتوا، هنر خوب یا بد، کدام است؟

هنر...یکی از وسایل ارتباط انسان‌ها با یکدیگر و از موجبات ترقی، یعنی: پیشرفت به سوی کمال است.

...هنر به افراد نسل هر عصر امکان می‌دهد تا احساساتی را که انسان‌های پیشین دریافته‌اند و احساساتی را که هم اکنون بهترین و پیشروترین افراد تجربه می‌کنند، دریابند.

همچنان که در کار دانش، تکاملی تدریجی صورت می‌پذیرد، یعنی همان‌گونه که علم صحیح‌تر و ضروری‌تر، دانش ناقص و غیر ضروری را از راه خویش می‌راند و به جایش می‌نشیند، در مورد احساسات نیز، به وسیلة هنر، تکاملی تدریجی رخ می‌دهد و این تکامل، احساسات نسبتا بد و پست را که برای به‌روزی آدمیان کمتر مورد لزوم‌اند، از میان برمی‌دارد تا راه احساسات بهتری را که به کار این نیک‌بختی بیشتر می‌خورند، بگشاید. این است رسالت هنر. از این رو، هر اندازه هنر از نظر محتوا بهتر باشد، به همان نسبت نیز این رسالت را بهتر انجام می‌دهد.

...در هر زمان تاریخی مشخص و در هر یک از جوامع بشری، ادراک عالی‌تری از معنای حیات وجود دارد که افراد جامعه، به آن دست یافته‌اند واین ادراک عالی‌تر، بزرگ‌ترین سعادتی را که جامعه در تکاپوی تحصیل آن است، تعیین می‌کند. این ادراک، شعور دینی یک عصر و جامعة معین است.

شعور دینی عصر ما، از نظر مصداق کلی و عمومی آن، آگاهی بر این واقعیت است که سعادت ما، یعنی سعادت مادی و معنوی و فردی و عمومی و موقت و دائم ما، در زندگی برادرانة همة انسان‌ها و در اتحاد محبت‌آمیز آن‌هاست.
تا به حال شده برای دیدن یک نمایشگاه عکس، از عکّاسی تازه کار، به یک گالری بروید و چند نفر از آشنایان و دوستانتان را آن جا ببینید؟ یا تا به حال شده آوازه یک تئاتر خوب از کارگردانی قوی، به گوشتان برسد و روزی که برای تماشای آن می روید، باز همان دوستانتان را به طور اتّفاقی در آن جا ببینید؟ حالا اگر در گالری، سالن تئاتر، موزه، سینما و هر جای دیگر که می روید، مدام با آنها روبه رو بشوید، چه فکری به ذهنتان می رسد؟ همه تان بیکار هستید و خوش حال؟ مسلماً این طور نیست. پس علّت ماجرا چیست؟

شاید در نگاه اوّل، مسئله، چیز چندان مهمّی نباشد. یعنی شما به عنوان خواننده، از خود بپرسید: خب که چی؟ امّا با کمی عمیق تر نگاه کردن، متوجّه یک موضوع می شوید: مخاطبانِ اتّفاقاتِ هنری شهر، محدود شده اند به تعدادی خاص از آدم ها.

ممکن است برای کسانی این سؤال ایجاد شود که: این تعداد خاص از آدم ها چه کسانی هستند؟ و این که چرا فقط این افراد خاص، مخاطب آثار هنری اند؟ یا حتّی می توان در فضایی فانتزی به این مسئله فکر کرد که: ایا این افرادِ خاص، با همدیگر نیز ارتباطی دارند؟ یعنی اماکنِ هنری، عامل دوستی هم شده اند؟

برای رسیدن به پاسخ تمام این سؤال ها، تصمیم گرفتم گشتی در مکان هایی که رکن اصلی آن را هنر تشکیل می دهد، بزنم و گزارشی سریالی تهیه کنم از پاهای ثابتِ» اتّفاقات هنری.

قسمت اوّل
هدیه را در یکی از گالری های موزه هنرهای معاصر تهران» می بینم. با دوستانش، کنار چیدمانی از کامبیز صبری ایستاده اند و مشغول تحلیل آن هستند. هدیه می گوید: دانشجوی عکّاسی هستم. خبر نمایشگاهی تازه در موزه هنرهای معاصر، باعث شد که با دوستانم به این جا بیاییم».

از هدیه می پرسم که: ایا همیشه به موزه می اید؟ او در پاسخم می خندد و می گوید: موزه برای من، پر از آرامش است. اگر هر چند وقت یک بار به این جا نیایم و از نمایشگاهی که دارد، بازدید نکنم، انگار چیزی کم دارم».

کمی که در نمایشگاه گشت می زنم، چهره های آشنا می بینم. چیزی که توجّهم را به خود جلب می کند، کثرت دانشجویان هنر در این نمایشگاه است. با لبخند، از یکی از چهره های آشنایی که یادم نمی آمد کجا دیده ام، همان سؤالی را که از هدیه پرسیدم، می پرسم. در پاسخ می گوید: من بیشتر اوقات، به نمایشگاه های هنری سر می زنم. فکر می کنم که این، یکی از ملزومات تحصیل من در دانشگاه هنر باشد». و اشاره می کند که در دانشگاه آزاد، تئاتر می خوانَد. با تعجب می پرسم: تئاتر چه ارتباطی با نمایشگاه آثار هنرمندان تجسّمی دارد؟ پاسخش جالب بود: به هر حال، یک دانشجوی تئاتر هم باید در جریان اتّفاقات هنری باشد. فرق نمی کند که این هنر، تجسّمی (؟؟؟؟) باشد یا دراماتیک (؟؟؟).

ماجرا برایم جالب شد. به نظر می رسد که می توان این مسئله را به خیلی از دانشجو های هنر، تعمیم داد؛ امّا عجیب است که در این بین، تعداد دانشجویان و جوانان، خیلی بیشتر از افراد میان سال و سن بالاتر است. برای پیگیری بیشتر پاسخ سؤال هایم، سر به مجموعه های تئاتری می زنم.

قسمت دوم
مجموعه تئاتر شهر» تهران، به دلیل تعمیرات، فعلاً تعطیل است. امّا تجربه قبلی ام از حضور در این فضا، فرضیه پاهای ثابتِ» اماکن هنری را تایید می کند. به همین دلیل، برای پیدا کردن این افراد باید به سالن های اجرایی ای که اکنون فعال هستند، سر بزنم. تالار مولوی»، یکی از آنهاست.

لیلی نیکونظر، روزنامه نگار هنری را در همین جا می بینم. لیلی در این باره می گوید: مخاطبان جامعه هنری ما افراد محدودی شده اند؛ قابل شمارش. این تعداد افراد را همه جا می توان دید: در صف یک تئاتر خوب، یا حتّی یک فیلم خوب در جشنواره های سینمایی. حضور این افراد را حتّی در شمارگان ثابت کتاب نیز می توان دید».

لیلی معتقد است که این افراد، اغلب کسانی اند که یا در حوزه فرهنگ و هنر کار می کنند یا درس می خوانند. او ادامه می دهد: حتّی اگر به کافی شاپ ها و رستوران هایی که پاتوق هنری ها شده هم سر بزنید، این افراد را می بینید. علّتش را هم می توان از یک منظر بررسی کرد. این آدم ها در خودشان رقابت دارند. رقابت هم فقط بین این افراد است. مثلاً اگر کنسرت موسیقی باشد یا کتاب معروفی منتشر بشود، یا حتّی تئاتر خوبی از یک کارگردان قدرتمند اجرا شود، رقابت برای دیدن و تهیه بلیط، بین این افراد است؛ به این خاطر که برای مردم عادی جامعه ما ـ که نه هنری هستند و نه کارشان در این حوزه است ـ ، هنر و فرهنگ، در سبد خرید ماهیانه شان نیست. در ایران، مثل کشورهای پیشرفته، مردم، سبد خرید فرهنگی ندارند؛ چون کالای فرهنگی، گران است و اگر هم گران نباشد، از نظر کیفیت، آن قدر دندانگیر نیست که در وضعیت اقتصادی نامناسب مردم، در اولویت قرار بگیرد. برای همین، مردم، هنر را جزئی از زندگی روزمره شان نمی دانند و طبعاً برای آن، بودجه ای را هم در نظر نمی گیرند».

به صف مشتاقان تئاتر که ایستاده اند، نگاه می کنم. مثال عینی حرف های لیلی در بین این افراد هست: جوان هایی با ظاهری خاص. باید برای پیگیری بیشتر، به اماکن دیگری هم سر بزنم.

قسمت سوم
خانه هنرمندان ایران»، تا سی ام آبان ماه 1386، مهمان مخاطبان جشن تصویر سال است. بعدازظهرها، جمعیت زیادی برای شرکت در برنامه های مختلف این اتّفاق هنری، در خانه هنرمندان ایران، حضور پیدا می کنند.

مونا محبوب (دانشجوی گرافیک)، یکی از آنهاست. از او می پرسم: چه طور از این برنامه ها اطلاع پیدا کرده است؟ او می گوید: جشن تصویر سال برای کسانی که به عکّاسی، گرافیک و حتّی فیلم سازی علاقه دارند، اتّفاق مهمّی است. از این جهت که خیلی از کسانی که از نظر حرفه ای، به هم مرتبط می شوند، در این جا حضور دارند و می توان از تجربه های آنها استفاده کرد».

مونا، در حوزه تبلیغات هم فعّالیت دارد. وقتی کمبود تبلیغاتی اتّفاقات هنری را از او می پرسم، با هیجان می گوید: یکی از مشکلات کم مخاطب بودن اتّفاقات هنری، تبلیغات هم هست. وقتی برای نمایشگاه یا جشنواره ای تبلیغ نمی شود، نمی توان انتظار داشت که مردم عادی ـ که با هنر ارتباط روزانه ندارندـ ، از آن آگاه شوند و شرکت کنند. به همین خاطر است که وقتی نمایشگاه هنری برپا می شود، هنری هایی می ایند که از طریق دوستانشان یا محل کار و تحصیلشان ـ که با هنر مرتبط است ـ ، مطّلع شده اند و همین، باعث شده که مخاطبان هنر، افرادی خاص بشوند. نمی توان از خانواده هایی که هیچ ارتباطی با هنر ندارند، توقّع داشت که از برپایی نمایشگاهی با خبر شوند که برایش، هیچ تبلیغی نشده است!».

حرف مونا را می توان قبول کرد. به هر حال، تبلیغات هم نقش مهمّی در جذب مخاطب دارند. تصمیم می گیرم که این موضوع را با کس دیگری در میان بگذارم. و به همین دلیل، باید این بار، دنبال شخصی بگردم که حداقل از نظر ظاهری، تناسبی با بقیه بازدیدکنندگان نداشته باشد.

محمدرضا نیکویی، همان کسی است که دنبالش می گردم. مردی جاافتاده، که وقتی از او درباره ضعف تبلیغاتی در عرصه هنر سؤال می پرسم، پاسخی متفاوت می دهد. آقای نیکویی می گوید: مسئله هنر، چیزی ا ست که در جامعه ای اسلامی، نمی توان انتظار داشت که برای آن، زیاد تبلیغ شود. این جا باید هنر را دو قسمت کرد؛ قسمتی که با باورهای سنّتی و اسلامی جامعه ما همخوانی دارد، و قسمتی که همخوانی ندارد. این عدم همخوانی هم بیشتر از این که متوجّه باورها و دین ما باشد، متوجّه همان جامعه هنری است. من معتقدم که جامعه هنری، خودش مقصّر این اتّفاق هستند. برای اثبات این موضوع هم، می توان به خانواده های معتقدی اشاره کرد که اجازه تحصیل یا فعالیت در زمینه هنر را به فرزندان خود نمی دهند. این پدیده، نه تقصیر دین است و نه خانواده ها؛ بلکه تقصیرِ خود جامعه هنر است که مفهوم هنرِ آزاد و آزادی در هنر را به درستی متوجّه نشده اند. پس نمی توان توقّع داشت که با این باور، دستگاه های تبلیغاتی ای که اصول سنّت و اسلام در آنها رعایت می شود، برای چیزی که قابل پذیرش جامعه اسلامی نیست، تبلیغات وسیع کنند. در نتیجه، این دودستگی در هنر نیز ایجاد می شود».

صحبت های آقای نیکویی، دریچه ای تازه را برایم در این گزارش باز می کند. تصمیم می گیرم برای این موضوع، سراغ دانشجویان تئاتر بروم. در نظرسنجی ای که از چند خانواده کردم، بازیگری، جزو آن دسته از هنرهاست که اغلب، اجازه نمی دهند فرزندانشان به خاطر محیط آن، واردش شوند. سری به دانشگاه هنر و گروه تئاتر آن می زنم.

سارا کرمی، دانشجوی سال اوّل تئاتر است. او می گوید: نمی توان انتظار داشت با فضایی که در جامعه هنری ماست، خانواده های معتقد، رغبت چندانی به حضور در این فضا داشته باشند. به هر حال، چه بخواهیم، چه نخواهیم، این فضا ایجاد شده و خود به خود، این تضاد، باعث می شود که مخاطبان هنر، کسانی باشند که از نظر اعتقادی، همسوی هم باشند. من برای تحصیل در این رشته، خیلی سختی کشیدم و با خانواده ام مقابله کردم؛ امّا در نهایت، حالا که وارد آن شدم، می بینم که حرف خانواده ام، چندان هم دور از واقعیت نبوده است».

بعد از شنیدن حرف های سارا، به دنبال موضوعی دیگر می روم. فکر می کنم که حالا بتوان با تکیه بر یک هنر، از منظری دیگر به این مسئله نگاه کرد. گاهی اوقات، هنر، مخاطب خاص پیدا می کند. آن جا که هنر مفهومی، خلق می شود، در واقع، مخاطب عام خود را ـ که می تواند از مردم عادی باشدـ ، را از دست می دهد، مثلاً در هنرهای تجسّمی یا حتّی تئاتر و سینما. در این شرایط، مخاطب عام، وقتی نمی تواند با هنر ارتباط برقرار کند، به ناچار، از آن دوری می کند. در این بین، برخورد خالقِ اثر هم خیلی اهمیت دارد. وقتی مخاطب عام، در نمایشگاه هنر مفهومی شرکت می کند و با برخورد بدِ خالق اثر، روبه رو می شود، نمی توان انتظار داشت که جذب آن هنر شود. دور از انتظار یا تصوّر است؟

قسمت چهارم
سوژه ام را در یکی از گالری های معروف مرکز شهر پیدا می کنم؛ هنرمندی که با یک چیدمان»، نمایشگاهی برپا کرده است. به عنوان مخاطبی عام، امّا علاقه مند، وارد گالری می شوم. انصافاً درک مفهوم چیدمان، کمی سخت است. طبیعی ا ست که اِلِمان های(؟؟؟؟) آن را اغلب، کسانی متوجّه شوند که درس آن را خوانده اند یا درگیر این نوع کار بوده اند. تصمیم می گیرم به جای آن که مثل بعضی ها، در سکوت، نظاره گر باشم و در سکوت، آن جا را ترک کنم، نظر خالق اثر را بپرسم و از او بخواهم که کمی در مورد کارش برایم توضیح بدهد. پاسخ روشنی نمی گیرم. در واقع، خالق اثر، تصمیم ندارد که توضیح مشخّصی درباره کارش به مخاطب عام بدهد. بنا بر این، بیرون می ایم و موضوع را با یکی از مخاطبان خاص گالری، در میان می گذارم.

مصطفی حسینی در پاسخم می گوید: مخاطبان هنر جامعه ای، محدود هستند. قبول دارم که نداشتن مخاطب عام، بخشی اش تقصیر خودمان است که آنها را ترغیب به حضور در این فضاها نمی کنیم؛ امّا نمی توان منکر این اتفاق شد که به هر حال، هر حوزه ای، تعدادی مخاطب خاص دارد و تعدادی مخاطب عام. از نظر مخاطب سنجی هنری، ایران را نمی توان با کشورهای دیگر مقایسه کرد. چون ما فرهنگ خاص خودمان را داریم. تفاوت فرهنگی بین ما و کشورهای دیگر، باعث می شود که نتوانیم مقایسه کنیم. با وضعیت اقتصادی ای که مردم دارند، درست و طبیعی، این است که با توجّه به فرهنگ اسلامی، هزینه ای را که در ماه، یک خانواده متوسط می تواند صرف خرید کالای هنری یا حتّی حضور در فضای هنر داشته باشد، خرج کاری بکند که به آن بیشتر اعتقاد دارد. هزینه کردن مردم برای رفتن به اماکن زیارتی، طبیعی تر از خرج همان هزینه برای شرکت در جشنواره ای هنری است. این، به معنای ردّ دین یا نفی هنر نیست؛ بلکه اگر باورهای جامعه را قبول کنیم، از این مسئله نباید دلگیر بشویم.

در کنار اینها، باید به کمبود امکانات هنری هم دقت بکنیم. هنر باید آن قدر جذّاب و دندانگیر باشد که مخاطب را جذب کند. وقتی یک سالن تئاتر یا سینما، گنجایش کافی برای مخاطبان را ندارد، نمی توان انتظار داشت که از همه طیف علاقه مند را در خود جای دهد. چه برسد به هنرهای دیگر!».

با صحبت هایی که با این افراد کردم، به این نتیجه رسیدم که مشکل کمبود مخاطب در حوزه هنر، معضلی ست که یک مقصّر ندارد؛ بلکه عوامل زیادی در آن دخیل هستند؛ چه جوان هایی که از هنر و هنری بودن، فقط نوع لباس پوشیدن عجیب و غریب و آرایش نامناسب مو را انتخاب کرده اند، و چه آنها که خالق هنر هستند و آزاد بودن در هنر را با مفاهیم دیگر اشتباه گرفته اند. آسیب شناسی این معضل، قطعاً فضایی دیگر می خواهد که می توان این گزارش را پیش زمینه گزارشی دیگر تصوّر کرد که مجالی دیگر نیز می طلبد.
هنر لذت و سرگرمی نیست، هنر موضوع بزرگی است. هنر یک عضو حیات انسانی است که شعور معقول انسان‌ها رابه حوزة احساس منتقل می‌کند.

...رسالت هنر در زمان ما عبارت از این است که از حوزة عقل، این حقیقت را که سعادت انسان‌ها در اتحاد آن‌ها با یکدیگر است، به حوزة احساس انتقال دهد و به جای زور و تعدی کنونی... سلطنت محبت را مستقر سازد. همان محبتی که در نظر همة ما عالی‌ترین هدف حیات بشری است.

شاید در آینده، علم راه آرمان‌های نو و عالی‌تر را به روی هنر بگشاید و هنر آن‌ها را تحقق بخشد، لیکن در عصر ما رسالت هنر روشن و مشخص است: رسالت هنر...تحقق اتحاد برادرانة انسان‌هاست.

تولستوی در بین هنرمندان بخصوص واگنر و بتهوون را به عنوان مثال‌هایی از هنرمندان تفکرگرا که دچار کمبود احساسات واقعی هستند، محکوم می‌کند. علاوه بر این او معتقد است سمفونی شماره ۹ بتهوون نمی‌تواند آنگونه که ادعا می‌کند دعوی تأثیرگذاری بر شنونده و ایجاد احساس وحدت بر او را داشته باشد و بنابراین نمی‌تواند «هنر خوب» تلقی شود. سرودهای بچه‌ها و داستان‌های عامیانه آثاری به مراتب برتر از کارهای واگنر و بتهوون هستند (چنانکه در توضیح هنر خوب بیان شد)

  • ۹۹/۰۲/۳۰
  • digi tamir

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی